سرزمین اشعار دل من

در گوشه ای ،نشسته ،غرق تماشای هرچه هستتا لب رسیده، نفس های ،مرد بت پرستگیج از تمام هرچه تلاطم، تمام دردگیج از هوای زخمی پاییز مست مستاز خود فراری و در ، لحظه ها ، نهاندر جستجوی چشم خمار اجل، به دست آویز ((آی هرچه دویدم ، سراب بود ))آهنگ ((هرچه سرودم ،سروده است))آه ای امید رفته ز آغوش، برنگردآه ای غرور زخمی از این مردمان پستمن در کجای بازی این چرخ ، مانده ام؟دل با چه جرم و گناهی شکسته است دوستان بدلیل بحث کپی و انتشار بدون اجازه ،ادامه شعر رو ننوشتم با سپاس + نوشته شده در دوشنبه ششم آذر ۱۴۰۲ ساعت 20:17 توسط سید علی معید  |  سرزمین اشعار دل من ...ادامه مطلب

سر خط قصه های منی ؛ بی خبر زمن حرف تمام روزهای منی ؛ بی خبر زمنمن را به جرم دیدن تو ؛ دار میزنندتو ؛ بی خیال  حال و هوای منی ؛ بی خبر زمنمن در قفس شکستم و تو بال و پر زدیمن در هوای تو ؛ تو سرزمین اشعار دل من ...ادامه مطلب

مهمان دلم باش، دلم جای بدی نیستاین خانه به غیر از تو، سرای احدی نیستهر لحظه به این ذوق که می آیی و هستیمی مانم و اندوه؛ که عمرم ابدی نیستهرچند ؛ پر از زخم زمانه است ؛ ولی امنآرام بیا ؛ در دل من دی و د سرزمین اشعار دل من ...ادامه مطلب

بی تو اشک است که در چشم به راه افتاده است                                                               بختکی سرد که بر سینه ام ؛ آه ؛ افتاده استته دلتنگی این مرد که می لرزاند                          سرزمین اشعار دل من ...ادامه مطلب

با نگاهت  ،در وجودم ؛دل؛ شکفت

ناله ای آمد؛ مرا آهسته ؛ گفت

ای که با چشمت ؛مرا آتش زدی

دیدنت؛  خندیدنم  را شست و رُفت

بخت  سرکش ؛ روح نا آرام من 

در حضورت ؛ رام شد؛ خوابید و خُفت

ناز شصتت ؛ صید این ، قلب غمین

شاهبازی در نگاهت ؛ بسته؛ مفت

 

سرزمین اشعار دل من ...

دزدکی بوسیدمت ،از روی عکست بارها دست و پا گم می کند ، قلبم ،در این تکرار ها هی نگاهت میکنم،هی از تومی پرسم، چرا؟ بی تو سردرگم شدم،من پشت این دیوارها دزدکی بوسیدمت،با طعمصد دلواپسی من خیالاتی شدم ،در ب سرزمین اشعار دل من ...ادامه مطلب

هوا نمناک و فکرت.؛برده تاب امشب

                                                 زمن؛این کوچه بی تو ـدر سراب امشب

ببین کار خودش را کرد باقلبم

                                         نگاه زهر آلودت؛و من؛در پیچ وتاب امشب

سرزمین اشعار دل من ...

قصه ی دیدن تو از سر من زود گذشت

آتشی بود , مرا شعله زد و دود گذشت

همه دغدغه ی من , شده بوسیدن تو

چه شرابی ؛ چه لبی, آه مرا زود گذشت

سرزمین اشعار دل من ...

سرزمین اشعار دل من ...

از عالمان شنیده ام که تو رسوا نمی کنی

                                                    گویند اگر به وعده رسیدی تو ؛ حاشا نمی کنی

رسوا تر از کنون , که  شهره به بیچارگی شدم؟

                                                     (( من اسمه دواء )) چراپس مداوا , نمی کنی

============================

بقیه این شعر رو برای اونایی میفرستم که تشریف آورده باشند و نظرشون  رو گذاشته باشند

سرزمین اشعار دل من ...